Advertisement

پرونده کشف جسد «عبدالولی نعیمی»، افسر پیشین نیروهای نظامی افغانستان

نیروهای نظامی

طرح مسئله و اهمیت خبری-تحلیلی
این رویداد از دو جهت اهمیت دارد: نخست، از بُعد خبری که به کشته‌شدن یک افسر پیشین نیروهای خاص در پایتخت اشاره می‌کند و پرسش‌هایی جدی دربارهٔ امنیت، حاکمیت قانون و روند رسیدگی قضایی برمی‌انگیزد؛ دوم، از بُعد ساختاری که آن را در پیوستاری از تعقیب، ناپدیدسازی و کشتار نیروهای نظامی و امنیتی حکومت پیشین قرار می‌دهد؛ روندی که از نخستین روزهای تصرف کابل توسط طالبان گزارش و بازگو شده است

بازسازی خط زمانیِ پرونده

 اوت۱۴: بازگشت عبدالولی نعیمی از ایران به کابل. مطابق برخی روایت‌ها، او اخراج یا دیپورت شده و سپس به کابل برگشته است
اوت۱۶ : ناپدیدشدن او در کابل، دو روز پس از بازگشت

حدود دو هفته بعد: خانوادهٔ نعیمی جسد او را در ریاست خدمات طب عدلی کابل می‌یابند

گزارش‌های محلی بر آثاری چون شلیک به سر و گردن، شکستگی دست چپ و نشانه‌های شکنجه تأکید دارند. این توالی زمانی با روایت‌های چند منبع مستقل تطابق دارد و حداقل چهار مولفه سازگار عرضه می‌کند: هویت قربانی، خاستگاه (پنجشیر)، بازگشت در ۱۴ اوت، و کشف جسد حدود دو هفته پس از ناپدیدشدن

عناصر فنی و نشانه‌های جرم
از منظر جرم‌شناختی، ذکر «دو گلوله به فرق و گردن»، شکستگی اندام و «نشانه‌های شکنجه»—اگر در بررسی‌های مستقل و پزشکی قانونی تأیید شود—به الگوی «قتل فراقضایی» با عناصر «بدرفتاری شدید پیش از قتل» اشاره دارد. در فقدان نظام دادرسی شفاف و دسترسی آزاد خبرنگاران و ناظران مستقل به پرونده‌های طب عدلی، ارزیابی نهایی دشوار است؛ اما هم‌خوانی روایت‌ها در چند رسانهٔ متفاوت قرینه‌ای قابل اعتنا به‌شمار می‌رود.

بستر ساختاری: از عفو عمومی تا انتقام‌گیری‌های موضعی
طالبان در نخستین ماه‌های تسلط بر کابل اعلام «عفو عمومی» کردند؛ با این حال، گزارش‌های متعددی از نقض این عفو، کشتارهای فراقضایی و ناپدیدسازی نیروهای امنیتی پیشین منتشر شد. علاوه بر این، تحلیل‌ها نشان می‌دهد ساختار غیرمتمرکز فرماندهی طالبان و واگذاریِ اجرای عفو به سطح محلی، فضای نقض‌های گسترده و بی‌پاسخ‌مانده را فراهم کرده است.

پیوندهای احتمالی با «ترس ساختاری» و موج‌های اخیر
در تابستان ۲۰۲۵، افشاگری‌های رسانه‌ای در بریتانیا دربارهٔ درز گستردهٔ داده‌های شخصی هزاران افغان همکار با نیروهای خارجی، موجی از نگرانی را دربارهٔ «فهرست‌های هدف» و شکار نظامیان سابق برانگیخت. در پروندهٔ نعیمی نیز بازگشت از ایران، دو روز بعد ناپدیدشدن و سپس کشف جسد، در چنین زمینه‌ای پرسش‌برانگیز می‌نماید؛ هرچند نسبت‌دهی مستقیم بدون ادلهٔ مستقل جایز نیست

ابعاد اجتماعی و روانی: پیامِ «بازگشت نکن»
قتل‌های هدفمند یا مرگ‌های مشکوک نیروهای پیشین، به‌ویژه وقتی در پایتخت رخ دهد و با نشانه‌های شکنجه همراه باشد، حامل پیام قدرتمندی برای بدنهٔ نیروهای سابق و خانواده‌های‌شان است: «بازگشت نکنید» یا «از چشم پنهان بمانید». چنین زبانی، سرمایهٔ اجتماعیِ حیاتی—اعتماد به امکان زیست امن، امکان صلح اجتماعی و احتمال بازگشایی مسیرهای مصالحه—را فرسوده می‌کند. در نبود فرایندهای حقیقت‌یابی، جبران خسارت، اصلاح نهادهای امنیتی و تضمین عدم تکرار، خاطرهٔ جمعی از «بی‌کیفرمانی» نیرومند می‌شود و خشونت به شیوه‌ای خاموش نهادینه می‌گردد

پرسش‌های کلیدی در سطح تحقیق و روش‌شناسی
چه نهاد یا افرادی مسئول تحقیق‌اند؟ در شرایطی که ساختار عدالت کیفری عملاً در انحصار طالبان است و استقلال نهادی قوهٔ قضاییه و پزشکی قانونی محل تردید است، چشم‌انداز یک تحقیق بی‌طرفانه کم‌فروغ می‌نماید
آیا کالبدشکافی و گزارش رسمی در دسترس بستگان و رسانه‌ها قرار می‌گیرد؟ بدون گزارش کالبدشکافی و امکان رؤیت وکلا یا نمایندگان خانواده، اثبات عناصر جرم دشوار است.
زنجیرهٔ حفاظت از ادله چگونه بوده است؟ گذر زمان، انتقال جسد میان نهادها و محدودیت دسترسی آزاد می‌تواند ادلهٔ انتساب را تضعیف کند
هم‌خوانی روایات مستقل چه اندازه است؟ در این پرونده، چند منبع خبر را گزارش کرده‌اند و در عناصر اصلی (زمان بازگشت، ناپدیدشدن، کشف جسد، نشانه‌های خشونت) هم‌سو هستند

الگوهای پیش‌زمینه‌ای: مقایسهٔ مورد نعیمی با موارد مشابه
در دو سه سال گذشته، نمونه‌های متعددی از کشتار یا ناپدیدسازی نیروهای سابق گزارش شده است. چنین الگوهایی وقتی به پایتخت می‌رسند، نشان می‌دهند که «امنیت مرکزی» نتوانسته یا نخواسته است جلوی خودسری‌های محلی را بگیرد. از این منظر، پروندهٔ نعیمی افزون بر بُعد انسانی-تراژیک، حامل نشانه‌ای از شکنندگی نظم کیفری در کابل است؛ آن‌هم شهری که باید پیشانی حاکمیت قانون باشد

پیامدها برای جوامع مهاجر و بازگشت‌کننده
روایت «بازگشت از ایران و کشف جسد پس از ناپدیدشدن» برای هزاران افغانِ سرگردان میان ایران، پاکستان و مسیرهای مخاطره‌آمیز مهاجرت، حامل یک سیگنال هشدار است. تجربه‌های تلخ بازگشت، همراه با فشارهای اقتصادی و اجتماعی در کشورهای همسایه، این گروه‌ها را در وضعیتی دوگانه قرار می‌دهد: «بمانند و فرسایش را تحمل کنند» یا «بازگردند و در معرض خطر باشند». مورد نعیمی، در حافظهٔ جمعی مهاجران به‌عنوان نمونه‌ای بازدارنده ثبت می‌شود

تحلیل حقوقی: تعهد به تحقیق مؤثر و ممنوعیت مطلق شکنجه
از منظر حقوق بین‌الملل حقوق بشر، ممنوعیت شکنجه قاعده‌ای آمره است و هیچ استثنایی نمی‌پذیرد. هر مرگ در بازداشت یا در شرایط مشکوک، فرضیهٔ مسئولیت دولت مسلط را تقویت می‌کند و دولت موظف است تحقیق مؤثر، مستقل، سریع و قابل دسترس برای عموم انجام دهد. اگر نشانه‌های شکنجه و شلیک در نقاط حساس بدن تأیید شود، پروندهٔ نعیمی می‌تواند مصداق «قتل فراقضایی» همراه با بدرفتاری شدید باشد

نسبت «عفو عمومی» و واقعیت میدانی
اعلام عفو عمومی اگر بدون سازوکار عملی برای تضمین عدم تکرار، پیگیری نقض‌ها و پاسخ‌گویی مأموران خاطی باشد، به یک ابزار تبلیغاتی بدل می‌شود. اعتراف‌های پراکندهٔ مقامات طالبان دربارهٔ «نقض‌های موضعی» گرچه به‌ظاهر رویکردی اصلاحی تصویر می‌کند، اما در عمل بدون نظام انضباطی شفاف و مجازات علنیِ عاملان، به بی‌کیفرمانی ساختاری دامن می‌زند

توصیه‌های سیاستی و عملی
مستندسازی دقیق و امن: خانواده‌ها، فعالان و روزنامه‌نگاران باید—تا حد امکان—از شیوه‌های استاندارد مستندسازی استفاده کنند: ثبت زمان‌های دقیق، گردآوری گواهی‌های شهود، عکس‌برداری از آثار جراحت با ثبت فرادادهٔ زمانی-مکانی، و نگهداری امن نسخه‌های پشتیبان
پیگیری نزد نهادهای بین‌المللی: گزارش به نهادهای نظارتی و حقوق بشری اهمیت دارد. حتی اگر دسترسی میدانی محدود باشد، انباشت پرونده‌ها می‌تواند در دوره‌های بعدی گذار سیاسی، زمینهٔ پاسخ‌گویی را فراهم کند
حمایت از شهود و خانواده‌ها: شبکه‌های حمایتی داخل و خارج باید خدمات روانی-اجتماعی، مشاورهٔ حقوقی و حمایت معیشتی حداقلی را برای خانواده‌های قربانیان فراهم آورند
رسانه‌ها و راستی‌آزمایی چندمنبعی: رسانه‌های مستقل باید با احتیاط و تکیه بر روش‌های راستی‌آزمایی دقیق خبر دهند
پایش روندهای کلان: پیوند دادن پرونده‌های موردی با روندهای کلان می‌تواند فهم پژوهشی بهتری از چرخهٔ خشونت تولید کند

محدودیت‌ها و احتیاط‌های تحلیلی

دسترسی محدود به منابع رسمی: در پروندهٔ حاضر، دسترسی عمومی به گزارش کالبدشکافی یا پروندهٔ قضایی وجود ندارد. تحلیل بر جمع‌بندی روایت‌های متعدد استوار است

ریسک فشار بر شهود و خانواده‌ها: هر نوع افشاگری می‌تواند پیامدهای امنیتی داشته باشد

ابهام‌های انتساب مباشر یا آمر: حتی اگر «الگوی ساختاری» نشان‌دهندهٔ تکرار رفتار باشد، نسبت‌دادنِ هر مورد به یک آمر یا نهاد مشخص بدون ادلهٔ معتبر ممکن نیست


پروندهٔ عبدالولی نعیمی افسر پیشین قطعات خاص پولیس افغانستان و باشندهٔ پنجشیر با توالی زمانیِ روشن (بازگشت در ۱۴ اوت، ناپدیدشدن در ۱۶ اوت، کشف جسد حدود دو هفته بعد) و نشانه‌های قوی خشونت (شلیک به سر و گردن، شکستگی دست، آثار شکنجه) در نقطهٔ تلاقی چند روندِ نگران‌کننده قرار دارد: تداوم کشتارهای فراقضایی نیروهای پیشین، بی‌پاسخ‌ماندن نقض‌ها در نبود سازوکارهای تحقیق مستقل، و پیامدهای روانی-اجتماعی برای بازگشت‌کنندگان.

در چنین وضعی، هر پروندهٔ موردی تنها «یک خبر» نیست؛ بلکه گره‌ای است بر رانهٔ کلانِ بی‌کیفرمانی و فرسایش اعتماد. پاسخ‌گوییِ مؤثر  در سطح حداقلیِ تحقیق مستقل و دسترسی عمومی به نتایج پزشکی قانونی—می‌تواند نقطهٔ آغاز مهار چرخهٔ خشونت باشد. نبودِ آن، اما، هم یاد قربانیان را در هاله‌ای از ابهام می‌گذارد و هم مسیر آشتی اجتماعی را دورتر می‌کند

 

ارتش و نیروهای نظامی افغانستان در طول تاریخ خود، با تحولات مختلفی روبرو بوده‌اند. در دورهٔ پادشاهی، ارتش بیشتر جنبهٔ دفاع از مرزها و حفظ سلطنت داشت. با آغاز جمهوری و
سپس جنگ‌های داخلی، نیروهای نظامی به یکی از عوامل اصلی در سیاست و کنترل مناطق تبدیل شدند. پس از حملهٔ آمریکا و سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، تشکیل نیروهای ملی افغان با حمایت ناتو و ایالات متحده، گامی مهم در جهت بازسازی و ایجاد ساختاری منسجم بود. این بازسازی شامل آموزش، تجهیز و ایجاد واحدهای تخصصی برای مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی بود.

در این دوره، گروه طالبان به عنوان نیروی مخالف، با تاکتیک‌های پارتیزانی، حملات انتحاری و تصرف مناطق کم‌تراکم، فشار شدیدی بر نیروهای نظامی وارد می‌کرد. تحلیل اقدامات طالبان نشان می‌دهد که این گروه، با تمرکز بر مناطق روستایی و استفاده از شبکه‌های محلی، سعی در تضعیف اعتماد عمومی به نیروهای نظامی داشت.


ساختار و عملکرد نیروهای نظامی افغانستان
نیروهای نظامی افغانستان شامل ارتش ملی، پولیس ملی و واحدهای ویژه بود. هر یک از این بخش‌ها نقش ویژه‌ای در دفاع از کشور و مقابله با گروه‌های مخالف داشتند. ارتش ملی وظیفهٔ حفظ امنیت مرزها و مقابله با تهدیدات نظامی مستقیم را بر عهده داشت، در حالی که پولیس ملی مسئولیت امنیت داخلی، حفظ قانون و کنترل شهرها را بر عهده داشت. واحدهای ویژه نیز برای عملیات‌های ویژه و ضدتروریستی آموزش دیده بودند.

با این حال، ضعف‌های ساختاری، فساد، مشکلات مدیریتی و کمبود تجهیزات باعث شد که توان عملیاتی نیروهای نظامی در برخی موارد محدود شود. این محدودیت‌ها به گروه طالبان فرصت داد تا مناطق بیشتری را تحت کنترل خود بگیرند و حملات پراکنده اما مؤثری انجام دهند.


تأثیر طالبان بر امنیت و ثبات ملی
گروه طالبان از ابتدای شکل‌گیری تاکنون با استفاده از تاکتیک‌های مختلف، چالش‌های جدی برای امنیت افغانستان ایجاد کرده است. این گروه با بهره‌گیری از نفوذ در مناطق روستایی، ایجاد شبکه‌های محلی و تهدید نیروهای امنیتی، سعی در گسترش کنترل خود داشت. هر حملهٔ طالبان باعث ایجاد بحران امنیتی و تضعیف اعتماد مردم به نیروهای نظامی می‌شد.

یکی از ویژگی‌های بارز طالبان، انعطاف‌پذیری و استفاده از اطلاعات محلی برای برنامه‌ریزی حملات بود. این تاکتیک‌ها، باعث شد که نیروهای نظامی به جای مقابلهٔ مستقیم، بیشتر منابع خود را صرف حفاظت از مناطق حساس کنند و کنترل کامل بر مناطق کمتر جمعیت‌دار را از دست بدهند.


تحلیل اجتماعی و روانی مواجهه با طالبان
مواجهه نیروهای نظامی با طالبان تنها محدود به بعد نظامی نیست؛ بلکه پیامدهای اجتماعی و روانی نیز دارد. حضور مستمر طالبان در مناطق مختلف، باعث ترس و عدم اطمینان میان مردم شد و فشار روانی بر نیروهای نظامی نیز افزایش یافت. بسیاری از سربازان و افسران، به دلیل شرایط سخت عملیاتی، از مشکلات روحی و فشارهای روانی رنج می‌بردند.

علاوه بر این، خانواده‌های نیروهای نظامی نیز تحت تأثیر مستقیم این شرایط قرار داشتند. تهدید مداوم، حملات غیرمنتظره و فقدان حمایت کافی، باعث شد که سرمایه اجتماعی و اعتماد به نیروهای نظامی کاهش یابد. تحلیلگران معتقدند که این فشارها، توان عملیاتی نیروهای نظامی را کاهش داده و موجب ایجاد خلأهای امنیتی در مناطق حساس شده است.


جنبه‌های سیاسی و بین‌المللی
در دوران پس از سال ۲۰۰۱، نیروهای نظامی افغانستان با حمایت بین‌المللی بازسازی شدند. ایالات متحده، ناتو و کشورهای دیگر، تجهیزات، آموزش و مشاوره ارائه کردند. با این حال، تغییرات سیاسی داخلی، فساد و ناهماهنگی‌های مدیریتی باعث شد که بهره‌وری نیروهای نظامی به اندازهٔ انتظار بین‌المللی نباشد.

گروه طالبان نیز از این شرایط بهره برد و با ایجاد شبکه‌های اطلاعاتی و نظامی، مناطق بیشتری را تحت کنترل گرفت. فشارهای بین‌المللی و مذاکرات صلح نیز تأثیرات محدودی داشت و غالباً به دلیل نبود ارادهٔ سیاسی قوی، نتایج ملموسی ایجاد نکرد.


نمونه‌های عملیاتی و تاکتیکی
نیروهای نظامی افغانستان، در طول مواجهه با طالبان، چندین عملیات مهم انجام دادند. این عملیات‌ها شامل پاکسازی مناطق تحت تصرف، بازپس‌گیری مناطق کلیدی و مقابله با حملات تروریستی بود. با وجود تجهیزات مدرن و آموزش‌های بین‌المللی، فقدان هماهنگی و مشکلات لجستیکی، باعث شد که بسیاری از این عملیات‌ها با موفقیت محدود انجام شوند.

در برخی موارد، طالبان با استفاده از تونل‌ها، حملات شبانه و تاکتیک‌های کمین، نیروهای نظامی را غافلگیر کردند. این تاکتیک‌ها نشان می‌دهد که گروه طالبان توانسته است خود را با محدودیت‌های موجود تطبیق دهد و بر ضعف‌های ساختاری نیروهای نظامی مسلط شود.


پیامدهای اجتماعی و اقتصادی در مناطق درگیر
در مناطقی که طالبان نفوذ داشت، زندگی روزمره مردم دچار اختلال شد. نبود امنیت، محدودیت در رفت‌وآمد، اختلال در فعالیت‌های اقتصادی و افزایش فشار بر خانواده‌ها، از پیامدهای مستقیم حضور طالبان بود. نیروهای نظامی، با وجود تلاش برای حفاظت از مناطق شهری و مراکز حیاتی، نتوانستند به طور کامل امنیت روستاها و مناطق کم‌جمعیت را تضمین کنند.

این وضعیت، باعث کاهش اعتماد عمومی و فرسایش سرمایه اجتماعی شد. مردم بسیاری از مناطق، ترجیح دادند که به شهرهای بزرگ مهاجرت کنند و یا به کشورهای همسایه پناه ببرند. مهاجرت گسترده، فشار اقتصادی بر مناطق شهری و کاهش منابع انسانی برای نیروهای نظامی را افزایش داد.


چالش‌های داخلی نیروهای نظامی
نیروهای نظامی افغانستان با مشکلات ساختاری متعددی روبرو بودند. نبود یک سیستم هماهنگ فرماندهی، فساد در سطوح مختلف، کمبود تجهیزات و آموزش ناکافی، باعث شد که توان عملیاتی کاهش یابد. بسیاری از واحدهای نظامی به جای تمرکز بر مهار طالبان، مجبور بودند منابع خود را صرف حفاظت از مراکز حساس و مقابله با تهدیدهای داخلی کنند.

این چالش‌ها نه تنها اثربخشی عملیات نظامی را کاهش داد، بلکه باعث شد که گروه طالبان بتواند با تاکتیک‌های کوچک و هدفمند، مناطق وسیعی را تحت کنترل بگیرد.


نقش بین‌المللی و حمایت‌های خارجی
حمایت‌های بین‌المللی شامل آموزش، تجهیزات و مشاوره برای نیروهای نظامی افغانستان، نقش مهمی در افزایش توانایی‌های این نیروها داشت. با این حال، این حمایت‌ها نیز محدودیت‌هایی داشت. تفاوت در اهداف بین‌المللی و نیازهای داخلی، تأخیر در تحویل تجهیزات و نبود هماهنگی کامل با ساختار داخلی، باعث شد که اثرگذاری حمایت‌ها کاهش یابد.

همچنین، گروه طالبان با تحلیل این شرایط، توانست حملات خود را با دقت بیشتری برنامه‌ریزی کند و از نقاط ضعف موجود بهره‌برداری نماید.


نتایج و پیامدهای بلندمدت
مواجهه طولانی مدت نیروهای نظامی با طالبان، پیامدهای عمیقی در امنیت، سیاست و جامعه افغانستان ایجاد کرده است. کاهش اعتماد عمومی، فرسایش سرمایه اجتماعی، فشار روانی بر نیروهای نظامی و خانواده‌های آنان، و محدودیت‌های اقتصادی، همه نشان‌دهنده اثرات گسترده این درگیری‌ها هستند.

تحلیل تاریخی نشان می‌دهد که برای ایجاد ثبات، تنها افزایش تعداد نیروهای نظامی یا تجهیزات کافی نیست؛ بلکه نیاز به اصلاحات ساختاری، آموزش مداوم، افزایش هماهنگی داخلی و پشتیبانی اجتماعی نیز وجود دارد.


نیروهای نظامی افغانستان، علی‌رغم تلاش‌های مستمر، با چالش‌های ساختاری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روبرو بوده‌اند. گروه طالبان، با استفاده از تاکتیک‌های منعطف و بهره‌برداری از ضعف‌ها، توانسته است کنترل بخش‌های قابل توجهی از کشور را حفظ کند.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Index